|
|
|
|
|
دو شنبه 14 ارديبهشت 1394 ساعت 22:10 |
بازدید : 2771 |
نوشته شده به دست hossein.zendehbodi |
( نظرات )
چو آمد بنزديك اروند رود
فرستاد زى رودبانان درود
بران رودبان گفت پيروز شاه
كه كشتى بر افگن هم اكنون براه
مرا با سپاهم بدان سو رسان
از اينها كسى را بدين سو ممان
بدان تا گذر يابم از روى آب
بكشتى و زورق هم اندر شتاب
نياورد كشتى نگهبان رود
نيامد بگفت فريدون فرود
چنين داد پاسخ كه شاه جهان
چنين گفت با من سخن در نهان
كه مگذار يك پشه را تا نخست
جوازى بيابى و مهرى درست
فريدون چو بشنيد شد خشمناك
از ان ژرف دريا نيامدش باك
هم آنگه ميان كيانى ببست
بر ان باره تيزتك بر نشست
سرش تيز شد كينه و جنگ را
بآب اندر افگند گلرنگ را
ببستند يارانش يك سر كمر
هميدون بدريا نهادند سر
بر آن بادپايان با آفرين
بآب اندرون غرقه كردند زين
بخشكى رسيدند سر كينه جوى
به بيت المقدس نهادند روى
كه بر پهلوانى زبان راندند
همى كنگ دژ هودجش خواندند
بتازى كنون خانه پاك دان
بر آورده ايوان ضحاك دان
چو از دشت نزديك شهر آمدند
كز ان شهر جوينده بهر آمدند
ز يك ميل كرد آفريدون نگاه
يكى كاخ ديد اندر آن شهر شاه
فروزنده چون مشترى بر سپهر
همه جاى شادى و آرام و مهر
كه ايوانش برتر ز كيوان نمود
كه گفتى ستاره بخواهد بسود
بدانست كان خانه اژدهاست
كه جاى بزرگى و جاى بهاست
بيارانش گفت آنكه بر تيره خاك
بر آرد چنين بر ز جاى از مغاك
بترسم همى زانكه با او جهان
مگر راز دارد يكى در نهان
ببايد كه ما را بدين جاى تنگ
شتابيدن آيد بروز درنگ
بگفت و بگرز گران دست برد
عنان باره تيزتك را سپرد
تو گفتى يكى آتشستى درست
كه پيش نگهبان ايوان برست
گران گرز برداشت از پيش زين
تو گفتى همى بر نوردد زمين
كس از روزبانان بدر بر نماند
فريدون جهان آفرين را بخواند
باسب اندر آمد بكاخ بزرگ
جهان ناسپرده جوان سترگ
:: موضوعات مرتبط:
شاهنامه فردوسی ,
,
:: برچسبها:
فردوسی, اشعار فردوسی, شعر, اشعار شاهنامه, شاهنامه, اشعار شاهنامه فردوسی, شاهنامه صوتی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|